زشت ترین مرد سینمای هالیوود را بشناسید، او چطور کنار زیباترین زن هالیوود ماندگار شد؟
به گزارش بارازعلی، بوگارت آنقدر در جان مردم و سینماگران رسوخ نموده بود که برای اینکه کنار یکی از زیباترین زنان سینمای هالیوود، شمایل یک کوتوله را پیدا نکند و هم چنان بوگی باقی بماند، هنگام فیلمبرداری کازابلانکا در صحنه های رودررو با اینگرید برگمن، مجبور بودند روی چهارپایه از او فیلمبرداری نمایند.
به گزارش ایرنا، همفری بوگارت در روز 14 ژانویه 1957 زمانی که هنوز در اوج دوران بازیگری اش بود به علت ابتلا به سرطان مری در سن 57 سالگی از جهان رفت.
دیوید تامسن کتاب خود با عنوان همفری بوگارت چنین آغاز می نماید: بگذارید این طور بگوییم: او به شکل درک نشدنی برترین زشت روی قهرمان همه نسل های تاریخ سینما بوده و هست، حتی از کوتوله دماغ گنده ای مثل داستین هافمن هم زشت تر! اما چرا جناب همفری بوگارت به جایی رسید که همه تا ابد بوگی صدایش نمایند؟
پاسخ را در چیزی درون او باید بیابیم، با توجه به ریزترین اجزای اجرا های او. وقتی لوران باکال، همسر زیبا و افسونگر بوگی، پس از توصیف تمام زشتی ظاهرش، به مهربان بودنش می رسد، این نقطه انتها بزرگ ترین چیزی ست که می توانیم از او در فکر نگه داریم.
جوجه اردک زشتی که نماد جذابیت شد
بوگارت آن قدر در جان مردم و سینماگران رسوخ نموده بود که برای اینکه کنار یکی از زیباترین زنان تاریخ، شمایل یک کوتوله را پیدا نکند و هم چنان بوگی باقی بماند، هنگام فیلمبرداری کازابلانکا در صحنه های رودررو با اینگرید برگمن، مجبور بودند روی چهارپایه از او فیلمبرداری نمایند! کیست که نداند قد کوتاه او، دندان های به هم ریخته و لبخند بزرگ و مضحکش، صدای بی مقدار پر از خش و خشنش و ... همگی در کنار هم مجموعه ای از زیبایی را ساخته بودند که قلب ها و اذهان عشاق سینما را تا ابد تسخیر نموده است.
بازی درخشان همفری بوگارت را در کنار اینگمار برگمان در فیلم محبوب دوران یعنی کازابلانکا همه دیده اند. همفری بوگارت یکی از شخصیت های دوست داشتنی و البته مردانه تاریخ سینما است که نام او همواره در تاریخ جاودان خواهد ماند.
او هنرپیشه افسانه ای فیلم های دهه چهلی از جمله کازابلانکا، شاهین مالت و داشتن و نداشتن است. بوگارت بازیگری را در دهه بیست در برادوی آغاز کرد و در دهه سی در هالیوود نقش هایی در فیلم های کم بودجه بدست آورد. نقطه عطف بازیگری او در دهه چهل بود که نقش هایی افسانه ای در فیلم های شاهین مالت و کازابلانکا بازی کرد.
یکی از نقاشی های مادرش از او در کمپین تبلیغاتی ملی برای غذای بچه ملین مورد استفاده نهاده شد که مدت کوتاهی هامفری کوچک را تبدیل به بچه ستاره مشهوری کرد. بعد ها بوگارت اینطور از این تبلیغات یاد می کرد: برهه ای در تاریخ آمریکا هست که هر مجله ای را که بر می داشتید و ورق می زدید، امکان نداشت دک و پوز مرا در آن نبینید.
با آنکه مادر هامفری بار ها در مدت کودکی او نقاشی هایی از او کشید، ولی چنان جدیت و وسواسی نسبت به کارش داشت که هرگز صمیمیت و علاقه ویژه ای به پسرش نشان نداد. آنطور که خود بوگارت می گوید: اگر وقتی بزرگ شدم روزی برای مادرم پیغام تبریک روز مادر یا دسته گل می فرستادم، گل ها و پیغام را پس می فرستاد.
بی استعدادی در ورزش
نمرات پایین، نام معمولی و لباس های تشریفاتی که مادرش مجبورش می کرد بپوشد و بعلاوه بی استعدادی در ورزش ها باعث شده بود که بوگارت سوژه جوک ها و شوخی های دوستانش گردد. یکی از دوستانش درباره او اینطور می گوید: بوگارت هیچوقت در هیچ کاری مشارکت نمی کرد. دانش آموز خیلی خوبی نبود. او تو کلاس ما در هیچ چیزی یاری نمی کرد.
علیرغم شرایط تحصیلی ضعیف در مدرسه، والدینش در سال 1917 تصمیم گرفتند که او را به آموزشگاه فیلیپس در اندوور ماساچوست بفرستند که مدرسه شبانه روزی سختگیری بود و زمانی جان آدامز مدیرش بود. در نتیجه بوگارت نتوانست با استاندارد های آموزشگاهک بالای این مدرسه خودش را تطبیق دهد تا در نهایت از مدرسه اخراج شد.
هامفری که حالا جوانی بیقرار و نامطمئن از زندگی اش بود، تنها چند هفته پس از اخراج از مدرسه، داوطلبانه به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست تا در جنگ جهانی اول بجنگد. او از طرز تفکر آن زمانش اینچنین می گوید: جنگ خیلی چیز خوبی بود. پاریس! دختران فرانسوی! لعنتی! … جنگ یه شوخی بزرگ بود. مرگ؟ مرگ برای یه پسربچه 17 ساله چه معنایی می تونه داشته باشه؟
شاید مهم ترین واقعه خدمت هامفری در نیروی دریایی جای زخمی بود که سمت راست لب بالایی اش باقی ماند و بعد ها تبدیل به یکی از ویژگی های اصلی صورت مردانه و سرسخت او شد. با آنکه روایات مختلفی وجود دارد، ولی مشهورترین داستانی که درباره این زخم شنیده شده این است که بوگارت این زخم را به هنگام اسکورت کردن یک اسیر برداشته است.
ظاهراً این اسیر از او یک نخ سیگار طلب می نماید و وقتی هامفری دست به جیب می برد تا کبریت دربیاورد، او با دستبندی های به دست هایش دارد به صورت هامفری می کوبد و کوشش ناموفقی برای فرار انجام می دهد.
در سال 1919 بوگارت با افتخار از نیروی دریایی مرخص می گردد و دوباره با این سوال روبرو می گردد که حالا با زندگی اش باید چه کند. یک سال بعد وی با بازیگر تئاتری به نام آلیس بریدی آشنا می گردد که برایش کاری در سمت مدیر صحنه پیدا می نماید.
نوشیدنی برای بانوی من
سال بعد از آن یعنی در سال 1921، بوگارت برای اولین بار روی صحنه تئاتر می رود و نقش گارسونی ژاپنی را بازی می نماید. تنها دیالوگی که او با لهجه ژاپنی ادا می نماید این است: نوشیدنی برای بانوی من و مهمانان بسیار گرامی اش.
همین تجربه کوچک روی صحنه برای بوگارت کافی است تا تصمیمش را بگیرد و بازیگر گردد و بیش از ده سال کوشش کند تا حرفه بازیگری اش را ارتقا دهد و ابتدا با نقش های کوچکی در برنامه هایی مانند اعصاب و موشک هوایی کارش را آغاز می نماید.
بوگارت مهارت خود را به عنوان یک بازیگر ثابت کرد و این درست در زمانی بود که او نقش اول فیلم رمانتیک و جنگی کازابلانکا را در سال 1942 به دست آورد. وی نقش ریک بلین، مردی آمریکایی را در این فیلم ایفا کرد که می کوشید در بحبوحه جنگ جهانی دوم، رابطه اش را با دوست نروژی اش (اینگرید برگمن) از سر بگیرد. کازابلانکا سه جایزه اسکار از جمله برترین فیلم، برترین فیلمنامه و برترین کارگردان را از آن خود کرد و امروزه یکی از برترین فیلم های تمام دوران ها محسوب می گردد.
آغاز یک دوستی زیبا
بسیاری از جملاتی که در این فیلم ادا شده اند نیز حالا تبدیل به گفته های معروفی شده اند، به خصوص جمله فراموش نشدنی بوگارت در انتها فیلم که می گوید: من فکر می کنم این آغاز یک دوستی زیباست.
هامفری بوگارت که به خاطر فیلم کازابلانکا یکی از محبوب ترین بازیگران هالیوودی است، با ایفای نقش در بیش از 80 فیلم، دوران حرفه ای طولانی و متمایزی داشت و به یادماندنی ترین بازی او بعد از کازابلانکا، فیلم ملکه آفریقایی محصول سال 1951 بود که در آن با کاترین هپبورن همبازی شد و برای این نقش جایزه اسکار برترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کرد.
وی پس از دریافت این جایزه گفت: برترین راه برای زنده موندن بعد از گرفتن یه اسکار اینه که دیگه هیچوقت برای بردن یه اسکار دیگه کوشش نکنی. دیدید که برای برنده های این جایزه چه اتفاقی میفته.
اونا بقیه عمرشونو به رد کردن فیلمنامه ها می گذرونن و دنبال نقشی عالی هستن تا یه اسکار دیگه ببرن. امیدوارم دیگه حتی نامزد جایزه اسکار نشم. از این به بعد فقط می خوام نقش های معمولی بازی کنم. مهم ترین فیلم های بعد از اسکار بوگارت عبارتند از: شورش کِین (1954)، سابرینا (1954) و هرچه سخت تر به زمین می خورند (1956).
هامفری دیفراست بوگارت، زاده 25 دسامبر 1899 در نیویورک سیتی، به زعم بسیاری بزرگترین ستاره سینمایی تمام دوران ها محسوب می گردد که در سال 1956، زمانی که هنوز هامفری در اوج دوران بازیگری اش بود، به سرطان مری مبتلا شد و جراحی هم مانع رشد توده سرطانی اش نشد و در روز 14 ژانویه 1957 بوگارت در 57 سالگی از جهان رفت. در حالیکه هامفری بوگارت در زمان مرگش یکی از برجسته ترین و درخشان ترین ستاره های سینمای کشورش محسوب می شد، تا ده ها سال بعد از رفتنش، معروفیت او بیشتر و عظیمتر می شد.
فیلم های او در دهه شصت مورد تحسین منتقدین قرار می گرفتند و شخصیت او به شدت ستایش می شد و به خاطر شوالیه گری ضدهالیوودی اش بود که بوگارت هنوز هم که هنوز است، محبوبیتی فراتر از دوران خود دارد که هیچ بازیگری تابحال به این درجه دست پیدا ننموده است.
در سال 1997 بود که مجله انترتینمنت ویکلی وی را افسانه شماره یک تمام دوران ها نامید و در سال 1999، موسسه فیلم آمریکا او را برجسته ترین و بزرگترین ستاره سینمایی تمام عصر ها لقب نهاد. ناتانیل بنچلی، دوست بوگارت که زندگی نامه نویس نیز هست، حیات او را اینطور خلاصه کرد: بوگارت با کمال و پایبندی اش به آنچه فکر می کرد درست است، به این درجه رسید. به رک گویی، سادگی و صداقت ایمان داشت و این برای برخی ها سنگین تمام شد و او را در میان دیگران عزیز کرد.
منبع: فرارو